علم راه عذر بر بهانه جویان بسته است . [نهج البلاغه]

همه جوره

خنده بازار
بازار سرگرمی و تفریح و بازی و جوک و کلیپ و ....
یک روزیه مورچه میره حموم دیگه درنمیادبیرون اگه گفتی کجا بوده؟؟؟؟چسبیده بود به صابون
2 نوشته شده در چهارشنبه 1387/02/18ساعت 21:50 توسط م سلیمان(هالو) | < type=text/java>GetBC(58); 8 نظر

اصفهانیه داشته خرما پخش می کرده یه نفر می یاد یه مشت خرما بر می داره اصفهانیه میگه دادا یهنفر مرده اتوبوس که چپ نکردست
2 نوشته شده در چهارشنبه 1387/02/18ساعت 21:49 توسط م سلیمان(هالو) | < type=text/java>GetBC(57); 3 نظر

35
+
7
-
15
×
58
/
31
نه خیر هر جور حساب میکنم توآدم بشو نیستی
2 نوشته شده در چهارشنبه 1387/02/18ساعت 21:46 توسط م سلیمان(هالو) | < type=text/java>GetBC(56); نظر بدهید

به یه نفر میگن داری پدر میشی گفت به زنم نگید میخوام غافلگیرش کنم.
2 نوشته شده در چهارشنبه 1387/02/18ساعت 21:45 توسط م سلیمان(هالو) | < type=text/java>GetBC(55); نظر بدهید

بعد ازمدتی آپدیت نشدن شعری که برای هجوپیر مغان گفته شده و حساسیتی که به وبلاگ پیرمغان دارم باعث شد ضمن انعکاس آن مثنوی و جواب جناب حضرت پیر مغان به گوینده مثنوی وعده سخنی در خور بدهم و .......

فغان با تو گویم که ناخوانده ای
خودت را چو پیر مغان خوانده ای
که خر نیز بیش از تو گمراه نیست
بجز منزل صاحبش راه نیست
که گفته بفرما که مثل الاغ
علف دیده سر را نهادی به باغ
ادب حکم دارد که چون میهمان
که دررابکوبید یا با زبان
اجازه بگیرید و داخل شوید
نه چون گاو مهمان منزل شوید
مغانی که در هر سرا لینک از اوست
نه دشمن بدانم ترا نی که دوست
تو ترسا پسر کی شدی با فلان
که نامت نهادی تو پیر مغان
مگر شلغم هستی نخود یا که ماش
که ناخوانده ای همچو گندم به آش
دو سر قاف را قر دمادم زنم
به پیر مغان لینک ماتم زنم
پیامی که پیوسته درد و غم است
هکر یا که ویروس پیشش کم است
چنانت بکوبم به لینک فلان
که پولاد کوبند آهنگران
به رسم تو وبلاگیان درشت
گهی لینک زوری گهی زور پشت
سرایم به هجو تو من مو به مو
بریزد ز پیر مغان آبرو
بدان آبرو چون بریزد دمی
 نشاید که نامت نهند آدمی
از این پس تو پیرمغان مرده ای
پشیمان شوی چون شکر خورده ای
برو شکر کن زانکه ایرج نیم
به عارف نظرهای کج کج نیم
وگرنه نماند به جسم تو جان
نه لینکهای زوری پیر مغان
چو عبرت نگیری و عاقل شوی
به هجوت سرایم دو من مثنوی
از این پس مرا ناصبوری نده
به وبلاگیان لینک زوری نده
دم شیر نر را به بازی مگیر
چو بازی کنی خود بدانی و شیر

----------------------------------
و این هم پاسخ پیرمغان به این شاعر عزیز:

نزاییده مادر که خواهد مرا
به پشت افکند این تن پخته را
دو گوشش بپیچم همی دردناک
که از آه او دل شود چاک چاک
نداند که من خود همی شاعرم
چو فردوسی و حافظ و طاهرم
چو با من کسی کار خود را فکند
به چاه عدم آن تنش را فکند
نه نام و نه خطی از او ماندش
چو افسانه و خاطره ماندش
من آنم، من آن پیر دیو افکنم
چو رستم، چو رستم به خاک افکنم
به دشت مغان گر همی آمدی
به پیش می و ساغرم آمدی،
بدان این همه متن و این ساز و برگ
همه این مطالب، همه برگ، برگ،
نوشتم همه را به خون جگر
نیابی چو این جا سرایی دگر
به میخانه و میکده راه نیست
اگر تو بدانی که این آه چیست
برو توبه کن ای خدا بی خبر !!!
بزن بر سر خود ز زیر و ز بر
که شاید خدایت کند رحمتی
به تو رحمت و بنده را نعمتی !!

2 نوشته شده در جمعه 1386/05/12ساعت 16:56 توسط م سلیمان(هالو) | < type=text/java>GetBC(54); 14 نظر

 

یادواره مهندسی

بسی رنج بردم در این سال سی / که مدرک بگیرم زبد شانسی

نشد، دادم از کف همه زندگی / نهادم به سر افسر بندگی

نبودم اوائل چنین ناتوان / ببودم به سر موی و بودم جوان

نه تن خسته و ناتوان بودمی / نه اینگونه نامهربان بودمی

نه اهریمنی طینتی داشتم / نه بر خوی بد عادتی داشتم

کنون بشنوید اینکه بیچاره من / چنان گشته‌ام اینچنین اهرمن

بود شرح احوال من بس دراز / ولی قطره آن گویم از بحر، باز

به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودی چو من درسخوانی به دهر

به کنکور در رزم کنکوریان / زدم تستها را یکی در میان

به کف آمدم رتبه‌ای زیر صد / نیارد چو من رتبه کس تا ابد

خیالم که دیگر مهندس شدم / نبودم خبر زینکه مفلس شدم

به خود وعده‌ای نیک دادم همی / که چون در خط درس افتادمی

بیابم اگر صد هزاران کتاب / زنم از خوراک و میرم ز خواب

چنانش بخوانم به روزانه شب / که خود گردم از کار خود در عجب

ولیکن چو پایم بدینجا رسید / نبیند دو چشمت که چشمم چه دید

به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به یک روزه هفتاد بار

به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردی نهاد

چو دادندمی صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق

چنان بی کس و خسته ماندم به صف / که رست از کف کفش مخلص علف

پس از آن چو دیگر به صف ماندگان / به یک نمره گشتم من از بندیان

بماند، پس نمره‌ای گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم

به خود گفتم این زندگی بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است

گذشتم از آن فکر پیشینه‌ام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام

به من چه که دیگر کسان چون کنند / به من چه، چه در کار گردون کنند

به من چه فلانی دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است

گذشتم از آن فکر پیشینه‌ام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام

که دانش چراغ ره آدم است / کلید در گنج این عالم است

چو فرصت غنیمت شمارم کنون / مرا علم و دانش شود رهنمون

پس از آن به مکتب نهادم چو پا / ز یک درب چوبی بسی بی صدا

به رزم اندر آمد یکی اوستاد / بگفتا شکاری به دام اوفتاد

بچرخید و گردید و غرید و گفت / در این پهنه یکدم نشاید که خفت

که من دکترا از فلان کشورم / یل سر سپاه فلان کشورم

کنون گفته باشم به آغاز درس / ز کس گر نترسی، ز مخلص بترس

بگفتم که درست بسی ساده است / کدامین خر ز درست افتاده است؟

بگفتا که درسم بسی مشکل است / خیالات تو ای جوان باطل است

چنانت بکوبم به گرز گران / که پولاد کوبند آهنگران

پس از آن سخنها و آن سرگذشت / دوماهی چو از آن سخن‌ها گذشت

ریاضی یکم نمره بر شیشه زد / هزاران غمم تیشه بر ریشه زد

علومی چو بر بنده لشکر کشید / سپاه معارف به دادم رسید

یکی بیست بگرفتم از ریشه‌ها / نشد کارگر زخم آن تیشه‌ها

پس از آن معارف ز من قهر کرد / دهانم ز تلخی چنان زهر کرد

به تالار و در گرمی ماه تیر / بیامد ز در اوستادی چو شیر

بگفتا که در رزم نام آوران / بدان،‌ خوان اول بود امتحان

فراهم شد از جمع ما لشگری / یکی پهلوان‌تر از آن دیگری

اتودها کشیده همه از نیام / که باید نمودن به دشمن قیام

چو آمد فرود آن یل از پشت زین / ببست افسار رخش خود بر زمین

کشید از نیامش سوالات را / بگفتا که حل کن محالات را

سپه را به یک غرش آرام کرد / یلان را چنان اسب خود رام کرد

بگفتا که درسم بسی ساده است؟! / کدامین کس از درسم افتاده است؟!

کنون گر توانی برو بچه‌جان / به فنی زبندم تو خود را رهان

نشستم چنان سنگ بر صندلی / به خود گفتمی اینکه ول معطلی

برو فکر دیگر بکن این جوان / مگر ترم دیگر شوی پهلوان

شدم بر خر نحس شیطان سوار / دو صد حیله را چون نمودم قطار

به یک روزه صدها گواهی بکف / به ظاهر پریشان و در دل شعف

بگفتم که من موقع امتحان / ببودم به بستر بسی ناتوان

که رحمی کن ای پهلوان رهنما / بیا بر من اکنون تو راهی نما

کنون تا نیفتم به حال نزار / برونم کش از پهنه کارزار

دو ترمی در این نابرابر نبرد / دگر از چه آرم سرت را به درد

هزاران کلک را زدم بیش و کم / که شاید برون آیم از پنچ و خم

رهی پرفراز و خم اندر خم است / در این ره هزاران چو من رستم است

یکیشان به رخش و یکی مرده رخش / یکی با درفش و یکی بی درفش

هر اینک در اندیشه کارزار / مگر آخر آید غم روزگار

2 نوشته شده در پنجشنبه 1385/03/25ساعت 17:40 توسط م سلیمان(هالو) | < type=text/java>GetBC(36); 6 نظر

 

کراوات و تهاجم فرهنگی آن:

برخلاف آنچه اکثر مردم فکر می کنند، کلمه کراوات، با آنکه در آن What دارد ولی به‌هیچ‌وجه یک جمله پرسشی نبوده و معنی آن «ناشنوایان چی چی؟»‌ نمیباشد.

?کراوات درغروب یکی از روزهای سرد سال 1812 میلادی (حدودای 6 و 7 )‌ توسط " جرج کراوات " کشف شد و هنوز هم ادامه دارد!

اما کراوات پارچه‌ای بود که دور گردن میچرخاندند و از زیر گردن آویزان می کردند. چراشو خدا میدونه! کراوات که در فرهنگستان پارسی به آن «دراز آویز زینتی»‌ میگویند، تا حدودی بیانگر نحوه تفکر افرادی است که آنرا بر گردن خود میبندند. ریشه اینکلمه از: «کلاوات، کلافات،کلافات، کلافه‌ها، کلافه شدم، ‌خفه‌ام کردی، ‌این چیه دور گردنم انداختی؟» برگرفته شده که خود بیانگر معنی و نحوه استفاده آن میباشد.

کراواتها اولاش تهاجم فرهنگی نبودند. بعداها یواش یواش تهاجمشان بیشترتر شد! بعضی از کراوات‌ها خیلی دیگه شورش رو در آورده‌اند و خیلی تهاجم فرهنگی هستند.

.




دوست ::: دوشنبه 87/7/15::: ساعت 4:22 صبح

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :4325
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<