سوال؟ چراعده ای ازمردم همیشه فکر می کنندبدشانس ناموفق بدبین به زمانه وحکومت و انسانی تنبل وخلاصه بدبخت هستند؟ به قول مولوی افکارمادرکارهای ماتاثیرمستقیم دارد.اگریک لحظه ذهن خودمان رامتمرکزکنیم وخودمان باشیم وذهنمان راجاهای دیگر جولان ندهیم به این نکته واقعا خواهیم رسید که ذهن مااول تصمیم گرفته وبعدماآن کار انجام می دهیم حال اگرکار درستی انجام داده باشیم این کارتا ثیرخوبی درروحیه ماخواهدداشت واگرکارغلطی انجام دهیم احساس انسانی بیهوده وناموفق وبدشانس راخواهیم داشت جال هرکدام طرف از اینهاقوی ترباشد انسان خودراازآن قسم خواهدشمرد .
شاید بتوان گفت:عده زیادی ازمردم ازدوران کودکی تا نوجوانی وازنوجوانی تا جوانی ومیان سالی وحتی تاپیری با این افکارکه انسانی شکست خورده هستندووجود خودشان رااجباری می دانند که این فکربعضی اوقات انسان رابه کفریات کشانده که بعضی اوقات تا این مرحله پیش میروند ومی گویندنعوذبالله خدا به ما ظلم کرده که مارا آفریده واین تفکرباعث می شودکه این فردانسانی افسرده وحالتی پیدامی کندکه تعادل روانی ندارد ساعتی خوشحال وساعتی ناراحت می باشد درخانه بدخلقی می کند بارفقایش شادولی مدتی بعد حوصله اش سر می رود.
حال غرض ازاین مقاله این است به لطف الهی بتوانیم راه حلی به همه بنده گان خدا ارایه دهیم شاید مورد قبول درگاه احدیت قرارگیرد.
ازآنجا که ما خودمان احادیث زیادی دراین موردداریم ولی اینجانب بنابرمصالحی بنده سخنان انسانهای مغرب زمین راانتخاب کردم.
سوال؟حال که دچاراین افکارهستیم چه راه حل هایی برای برون رفت از این افکارناصواب وجوددارد؟
درمطالب گذشته گفتیم که فکراست که ما را خوشخت یا بدبخت می کندبعدازدانستن این مساله قدم بعدی مااینست که ورودی وخروجی افکاروذهنمان راکنترل کرده تا هرچیز دلش خواست واردذهنمان شودسبک وسنگین شودکه به نفعماست یاضررمان.
اداره ذهن ازتمام انسانها برمی آید.
علاقه تولید علاقه می کند وازکینه کینه می زاید.(ا.و.ویلوکس شاعروروزنامه نویس آمریکایی)
اول بایداین رامشخص کردکه ازاین زندگی چه می خواهیدبعدبه آن مساله اعتقادپیداکردکه به آن باید برسیم وباجرئت وپشتکارشروع به کارکنیم.
ص1و2
«راه شیری» ما، آن طور که قبلا ندیدهاید!
در نگاه اول این عکس شاید یک عکس ?D به نظر برسد که به کمک جلوههای نرمافزاری ساخته شده است، اما این عکس یک عکس صناعی نیست:
برای دیدن نمای بزرگتر، روی عکس کلیک کنید.
این عکس کهکشان راه شیری به همراه سیاره مشتری را نشان می دهد. مکان گرفته شدن این عکس صحرای یوتای آمریکا است.
عکس کهکشان مارپیچی ما را که با چشم غیرمسلح به سختی دیده میشود، به یاری یک دوربین ?? میلیمتری یا لنز ?? میلیمتری و زمان نوردهی ?? ثانیه، گرفته شده است.
عکاس، «والی پاچولکا» Pacholka، یک آرشتیکت ?? ساله اهل «لانگ بیچ» کالیفرنیاست. او که علاوه بر این عکس، عکسهای بسیار زیبای دیگری هم از آسمان شب گرفته است، برای پیدا کردن محل مناسب گرفتن عکس، او هر باز صدها مایل مسافرت میکند، این عکس را هم او در شب در شرایطی گرفت که برای پیدا کردن مکان مناسب در غار ? مایل جابجا شده بود و حتی نزدیک بود گم بشود.
در این عکس زیبا کهکشان راه شیری که ??? هزار سال نوری قطر و یک هزار سال نوری عمق دارد به همراه مشتری (در سمت چپ و بالا) نمایان است، مشتری بزرگترین سیاره منظومه شمسی است و قطر آن ?? برابر زمین است.
با اینکه مشتری ??? میلیون مایل از زمین فاصله دارد، ولی بعد از زهره درخشانترین سیاره منظومه شمسی به حساب میآید.
غاری که این عکس در آن گرفته شده در جنوب شرقی سالت لیک سیتی قرار دارد و تخمین زده میشود که ??? میلیون سال قدمت داشته باشد. قبایل بومی سرخپوستان در همین جا هزاران سال اقامات کردهاند و به کمک این غار دمایی نزدیک به ?? درجه را تاب آوردهاند.
البته هنگامی که آقای پاچولکا این عکس را در ساعت ? بعد از ظهر ? آگوست گرفت، دمای هوا ?? درجه سانتیگراد بود.
تصور میرود که سنگ مدوری که در دهانه غار قرار دارد، در مراسم سنتی بومیان آمریکا از ??? سال قبل از میلاد مسیح مورد استفاده قرار میگرفته است.
آقای پاچولکا به مدت ?? سال است که عکسهایی از آسمان زیبای شب میگیرد، در این عکسها در کنار زیبایی آسمان و ستارگان، مناظر طبیعی آمریکا هم نمایان است و بر زیبایی عکسهای میافزاید. عکسهای او به وسیله ناسا منتشر میشوند.
در سایت آقای پاچولکا می توانید عکسهای بسیار زیبای دیگری هم بیابید.
پینوشت: و البته عکاسان آسمان شب ایرانی، دستکمی از همتایان فرنگی خود ندارند. برای نمونه به این عکسها توجه کنید:
بقیه عکسها در ادامه مطلب
جهان متمدن شده!
دیگر کسی قدیمی نمی اندیشد
مثل اینکه آسمان تیره، دوست داشتنی تر شده!
عبور از جاده های تاریک بیشتر شده
نشانی ها را اشتباهی می دهند.
کوچه های فکر، به بن بست می خورد.
از این به بعد، خانه های عقل را لب مرداب می سازند.
مسابقه پرخوری، رکورد پنجاه روز غذا نخوردن، مسابقه پرتاب تلفن همراه، دو شبانه روز روی پا ایستادن!
مهم شکستن رکورد است
و ساختن بزرگترین ها...
بزرگترین کیک دنیا، بزرگترین ناخن دنیا و بزرگترین کفش دنیا و ..
فکرها نو شده است
وقتی موسیقی آرام بخش است، دیگر قرآن چرا؟
تا وقتی هیلگارد و فروید هست، که به امام صادق(ع) نیازی نیست!
ربا برای بعضی ها از عسل شیرین تر شده
کمتر کار کن، بیشتر پول بگیر، بیکاری هم شغل خوبی است.
بعضی ها لباس کوتاه می پوشند تا بلند قد شوند.
برخی هم لباس تنگ می پوشند تا فکرشان باز شود.
بعضی ها به جای مسجد، به پارتی می روند
و بعضی برای با کلاس شدن ، به کلاس آموزش موسیقی.
تلویزیون هنگام اذان پخش فوتبال را قطع نمی کند.
اکثر بازیگرها و کارگردانان، به شدت متعهد هستند.
دیگر کسی به کسی سلام نمی دهد.
جهان متمدن شده
در کافی نت ها کار علمی می شود، سی دی های غیر مجاز ممنوع است!
فرزند کمتر، بی خیالی بیشتر!
دی خیابان ها سرعت گیر وجود ندارد!
دین ، نانی می شود!
بعضی ها به عقده ای بودن علاقه دارند!
در مجله اشپیگل، تحت عنوان «آلمانیها، ملتی بدون اخلاق» آمده است: « در پایان هزاره[1]، جامعه گرفتار بحران عمیق اخلاقی است. اتفاق نظر در اینکه خیر و شر چیست، در حال زوال است؛ در سیاست، رفاه اجتماعی تقریباً نقشی ندارد و در اقتصاد، منفعت شخصی عامل اصلی است».
«انهدام تصور عمومی درباره مسایل شرمآور و اخلاقی، در جُنگها و شوهای تلویزیونی که در برنامههای عصر شبکههای تلویزیونی پخش میشوند، قابل ملاحظه است... این گونه شوها از این تخیل زندهاند که بهتر است به جای اینکه نامشهور باقی بمانم با عیب و نقص خود مشهور شوم؛ بهتر است یک خوک (آدم رذل) مشهور باشم تا انسانی اخلاقی اما صفر یعنی نامشهور. ادامه مطلب...
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
15 نظر]
به نام خدا و با سلام به همه دوستان.
با عرض معذرت از اینکه دیر به روز شد.
آدم هر چی تاریخ رو نگاه می کنه چیزهای عجیب تر و گاها تازه تر می بینه.
یکی از کارهایی که امام علی(ع) در دوران خلفا انجام می داده، کشاورزی بوده است. یکی از مناطقی که امام در آنجا فعالیت کشاورزی داشت یَنبُع بود که در 165 کیلومتری مدینه قرار داره. امام بین مدینه و ینبع در رفت و آمد بود و گاهی مدت زیادی را در آنجا به سر می برد. و همین مساله نشانگر غربت امام علی(ع) است.
نکته بعدی اینکه امام گاهی توسط خلیفه سوم تبعید می شد که به یبنع می رفت.
وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، السمهودی، ج 2، ص 1334.
موسوعه الامام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السنه و التاریخ، محمدی ری شهری، ج 3، ص 263.
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
3 نظر]
اگر چه از نظر حس شاعرانه اصلا اشکالی نداره که به حضرت زهرا(که جانم فدایش باد) گل یاس اطلاق بشه. اما برخی فکر می کنن این مطلب مستند روایی هم داره. به روایت زیر دقت کنید:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَائِحَةُ الْأَنْبِیَاءِ رَائِحَةُ السَّفَرْجَلِ وَ رَائِحَةُ الْحُورِ الْعِینِ رَائِحَةُ الْآسِ وَ رَائِحَةُ الْمَلَائِکَةِ رَائِحَةُ الْوَردِ وَ رَائِحَةُ ابْنَتِی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ رَائِحَةُ السَّفَرْجَلِ وَ الْآسِ وَ الْوَرْدِ .....(1)
بوی معنوی پیامبران، بوی «به» است و بوی حورالعین بوی آس و بوی ملائکه بوی گل سرخ و بوی دخترم فاطمه زهرا بوی به و آس و گل سرخ است...
«آس» نام عربی درخت «مُورد» است که درختی شبیه انار میباشد و برگهای آن بوی خوشی میدهد و گل سفید رنگ و خوشبویی نیز دارد.(2)
پاورقی:
1. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 399
2. طب اسلامی، مصطفی نورانی، ج2، ص 36.
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
6 نظر]
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
4 نظر]
جهان متمدن شده!
دیگر کسی قدیمی نمی اندیشد
مثل اینکه آسمان تیره، دوست داشتنی تر شده!
عبور از جاده های تاریک بیشتر شده
نشانی ها را اشتباهی می دهند.
کوچه های فکر، به بن بست می خورد.
از این به بعد، خانه های عقل را لب مرداب می سازند.
مسابقه پرخوری، رکورد پنجاه روز غذا نخوردن، مسابقه پرتاب تلفن همراه، دو شبانه روز روی پا ایستادن! نوشته شده توسط : مهدی احمدی نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
مهم شکستن رکورد استادامه مطلب...
4 نظر]
+ نمی توانم در برابر گناه مقاومت کنم!
جوانی نزد عارفی رفت و غمگین از او برای مشکلش کمک خواست. گفت من نمی توانم در برابر گناه مقاومت کنم. عارف نگذاشت حرف جوان تمام شود و با تندی گفت: هیچ گاه گناه خودت را نزد دیگران بازگو نکن؛ حالا به تو پیشنهاد می کنم همراه من به مزرعه بالای دهکده بیایی تا شاهد گرفتن میمونی باشیم که خیلی کوچک اما فوق العاده چابک است. برای گرفتنش قفسی درست کرده ایم تا او را با کمک خودش زندانی کنیم. این میمون به میوه های مزرعه خیلی ضرر می زند. باید او را بگیریم و به جای دیگری منتقل کنیم.
جوان گفت: چگونه او را خواهید گرفت. عارف ادامه داد: قفس چهارگوشی ساخته ایم که فاصله بین میله های آن کم و فقط به اندازه دست های میمون است. قفس را داخل مزرعه می گذاریم و موزی درونش می گذاریم. چون قفس بسته میمون برای گرفتن موز ناچار سعی می کند از بیرون قفس و لای میله ها آن را بیرون بکشد اما بعد از آنکه موز را گرفت چون دستش بزرگتر شده نمی تواند آن را بیرون آورد و در نتیجه خودش را زندانی میکند. آنگاه ما برای گرفتن او نزدیکش می رویم. او که می خواهد با موز فرار کند و حاضر نیست موز را رها کند، اسیر ما خواهد شد.
نقشه مو به مو اجرا شد و میمون زندانی. عارف به سمت جوان برگشت و گفت: این موز همان گناهی است که مدعی هستی تو را رها نمی کند. و به قفسی تنگ و باریک بسته است. موز همیشه می تواند آنجا باشد. این تو هستی که باید آن را رها کنی و دستت را بیرون بکشی و خودت را از شر قفس رها کنی و دستت را بیرون بیاوری. زندانبان خود تو هستی و کلید رهایی هم در دست توست. به همین سادگی.
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
2 نظر]
وقتی به تاریخ اهل بیت نگاه می کنیم می بینم که فقط در دو مورد عبارت فداها ابوها به کار رفته است. این عبارت در برابر اوج علاقه و دلبستگی بیان می شه. یکی پیامبر گرامی اسلام(ص) به حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود و دیگری حضرت موسی بن جعفر (ع) به حضرت فاطمه معصومه (س)
به متن زیر دقت کنید:
در ایام خردسالی حضرت معصومه علیهاالسلام روزی جمعی از شیعیان به مدینه وارد می شوند تا پاسخ سؤالهای خود را از محضر امام کاظم علیه السلام دریافت کنند، ولی آن حضرت در مسافرت بود. آنان پرسشهای خود را نوشتند و به خانواده امام کاظم علیه السلام دادند، ولی هنگام خداحافظی دیدند حضرت معصومه علیهاالسلام پاسخ پرسشهای آنها را نوشته و آماده کرده است. شیعیان با سرور و شادی به سوی وطن رهسپار می شوند که در مسیر راه به امام کاظم علیه السلام برخورد می نمایند و ماجرا را به عرض آن حضرت می رسانند. امام آن نوشته را از آنها می طلبد و پس از مطالعه آن مسرور گشته، سه بار می فرمایند:
«فداها ابوها؛ پدرش به فدایش باد».
منبع: کریمه اهل بیت، ص 64 - 63.
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
1 نظر]
به نام خدا و با سلام به همه دوستان عزیزی که در این مدت 40 روزه که سراغ وبلاگم نیومدم، اومدن و سر زدن و ابراز محبت کردن و سراغم رو گرفتن.
جای همه شما خالی ماه مبارک رمضان رو در شهر محمدآباد، اطراف زابل بودم. متاسفانه دسترسی به اینترنت نداشتم و حسابی دلم واسه وب تنگ شد. واسه وبلاگ و دوستان اینترنتی.
واقعا حضور طلبه ها در ایام خاص در مناطق محروم مثل زابل خیلی نیازه. امسال روحانی های اعزامی کمتر بودن. به همه دوستان طلبه سفارش می کنم که حضور خودشون رو در این گونه مناطق بیشتر و پررنگ تر کنن.
یه عده از خدا بی خبر هم به دنبال این هستن که تبلیغ در منطقه سیستان و بلوچستان از بین بره. به نظر من به شهادت رساندن حجت الاسلام مهدی توکلی در خاش هم در همین راستاست.
امیدوارم این خط مقدم جبهه تبلیغ، هیچ گاه خالی نشه. و طلاب وظیفه شناس سنگر تبلیغ، مخصوصا در این گونه مناطق رو رها نکنن.
به امید ظهور منجی عالم.
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
6 نظر]
در روزگار عیسی روح الله(ع)، سه مرد در راهی می شدند. فرا گنجی گران مایه رسیدند. گفتند یکی را بفرستیم تا ما را خوردنی آوَرَد. پس یکی را فرستادند تا طعامی آوَرَد. آن مرد برفت و طعام بخرید. گفت: مرا زهر در این طعام باید کردن تا ایشان بخورند و بمیرند و گنج به من بماند.
و آن دو گانه اتفاق کردند که چون این مرد باز آید و طعام بیاورد، او را بکشیم تا گنج، ما دو کس را باشد. چون او طعام زهرآلود بیاورد، او را بکشتند و طعام بخوردند. هر دو بمردند و گنج همچنین بر جایگاه بماند.
عیسی از آن جا بگذشت. بدید. فرا حواریان گفت: اینک دنیا! نگرید که هر سه را چگونه هلاک کرد و از هر سه، باز مانده است. وای بر جویندگان دنیا از دنیا !
منبع:حدیث زندگی / 35.
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
5 نظر]
بدون مقدمه و بدون نتیجه گیری دو روایت از امام هادی (که جانم فدایش باد) می نویسم. اظهار نظر یادتون نره.
روایت اول:
امام در جواب مردی که از متعه سوال کرد فرمود: هی حلال مباح مطلق لمن لم یغنه الله بالتزویج، فلیستعفف بالمتعه فإن استغنی عنها بالتزویج فهی مباح له اذا غاب عنها ( الکافی / 5 / 452 / ح 2)
یعنی: ازدواج موقت برای کسی که به واسطه ازدواج از نیازهای جنسی بی نیاز نشده باشد، حلال و مباح است و هیچ گونه قیدی ندارد. پس اگر ازدواج نکرده است (و نیازهای جنسی آزارش می دهند) عفت خود را با ازدواج موقت حفظ کند (و گرفتار ارتباط های بی حد و مرز نگردد) اما مردی که همسر اختیار کرده است، در صورتی که دسترسی به همسر خود ندارد، ازدواج موقت برایش مباح خواهد بود.
روایت دوم:
امام در نامه ای به بعضی دوستداران خود نوشت: لا تلحّوا علی المتعه، انما علیکم اقامه السنه فلا تشتغلوا بها عن فُرُشکم و حرائرکم فیکفرن و یتبرین و یدعون علی الآمر بذلک و یلعنونا ( الکافی / 5 / 453 / ح 3)
یعنی: به سراغ ازدواج موقت نروید، به شما سفارش میکنم سنت را به پا دارید و ازدواج دائم نمایید. به خاطر انجام ازدواج موقت ، همسران خود را فراموش نکنید. زیرا آنان کفران نعمت نموده و بیزار شده و برکسانی که این دستور شرعی را داده اند نفرین کرده و ما را لعنت می کنند.
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
10 نظر]
اطلاعیه گروهی از نویسندگان حوزه علمیه قم :
بسم الله الرحمن الرحیم
جشن ملکه شیطان
دعوت سفیر انگلیس در تهران از هنرمندان و خبرنگاران و برخی از احزاب سیاسی برای پلوخوری، درست در زمانی که عوامل این کفتار پیر مناره های حرمین شریفین امام هادی و امام عسکری (ع) را منفجر می کنند و امت مظلوم عراق با بمبهای خوشه ای در العماره و بصره قتل عام می شوند و نیز اعطای جایزه شوالیه به نویسنده مرتد آیات شیطانی، توسط ملکه انگلیس پرده از کینه های صهیونی و صلیبی برمی دارد.
ضربه ای که اسلام و مسلمانان از انگلیس و شوالیه های کثیف آن خورده است از هیچ دولت و جنایتکاری ندیده است . همین سیاست بازان شیطان صفت انگلیسی بودند که بنیان فرقه ای متحجر به نام وهابیت را در جهان اسلام نهادند و سالها جنگ و خونریزی در میان مسلمانان به راه انداختند. قتل عام مردم مسلمان کربلا و نجف در قرون گذشته یکی از ارمغان های آنان بود و القاعده و التکفیر امروز هم ارمغان دیگری است که توسط شوالیه های آنان هدایت می شود.
مگر شوالیه ای انگلیسی به نام لارنس نبود که بعدها به لارنس عربستان شهرت یافت و زمینه فروپاشی امپراطوری بزرگ عثمانی را مهیا ساخت. مگر همین شوالیه شیطان نبود که چرچیل بر مزارش گریست. مگر فرقه ضاله بهائیت و دولت نامشروع صهیونیستی مولود طراحی و اجرای شوالیه های ملکه شیطان نیستند.
چرا امت اسلام نسبت به سفارتخانه های انگلیس که لانه های طراحی جنگ و جنایت در مشرق زمین است، همواره سکوت می کنند . مگر فراموش کرده ایم روزی که در قیام عدالتخانه مردم ایران ، سفارت انگلیس با بارگذاشتن دیگ پلو، روشنفکران غرب زده را چراغ راهنمای جامعه کرد و واژه مشروطیت به جای عدالتخانه بر افواه مردم نشست جمعی از فریب خوردگان و مدعوین شیطان پس از سیر شدن از پلو سفارت جلوی کالسکه همسر سفیر را در همین باغ غصبی قلهک گرفتند و از او پرسیدند در مشروطیت چه باید کرد؟ و همسر سفیر انگلیس با جسارت تمام رو به مردم کرد و گفت : ما در مشروطیت علمای خود را کشتیم. مگر بر دار کشیدن شیخ فضل الله نقشه همین لانه های شوالیه ساز نبود؟
چرا دستگاه های حکومتی و سازمان های مسئول نسبت به افرادی که دعوت لانه شیطان را پذیرفتند و همزمان با اشک و سوگواری مردم در ایام فاطمیّه و ضایعه اسفبار تخریب حرمین شریفین سامرا، پلو خوردند و رقصیدند و اسلام را به سخره گرفتند، سکوت کردند. چرا سازمان صدا و سیما و وزارت ارشاد اسلامی بر روی نام آنان که این دعوت را پذیرفتند برای همیشه خط بطلان نمی کشد. چرا وزارت کشور در لغو مجوز فعالیت احزابی که به دست بوسی سفیر ملکه شیطان رفتند اقدامی نمی کند.
اصولا امت اسلام تا کی باید لانه های شیطان را در کشورهای اسلامی تحمل کند؟ کجایند دلاورمردانی چون رئیس علی دلواری که میزبانان و میهمانان شیطان را به خلیج همیشه فارس بریزند و بگویند: تا لندن شنا کنید؟!
والسلام
گروهی از نویسندگان حوزه علمیه قم:
محمدحسین فلاح زاده؛ جواد محدثی؛ محمود مهدی پور؛ محمود شریفی؛ ناصر باقری بیدهندی؛ حسن ابراهیم زاده؛ حسین ملانوری ؛ محمود لطیفی؛ محمدباقر پورامینی ؛ محمدجواد طبسی؛ عبدالعلی براتی؛ محمد اصغری نژاد؛ مرتضی عبدالوهابی؛ علی کرجی؛ غلامعلی عباسی؛ عبدالکریم پاک نیا؛ محمد عابدی؛ ابوالحسن ربانی سبزواری؛ احمد باقریان؛ محمدابراهیم احمدی سبزواری؛ حامد گیلانی؛ سید علی نقی میرحسینی؛ محمدتقی ادهم نژاد؛ مهدی غفوری؛ نعمت الله فروغی؛ احمد محیطی اردکانی؛ عبدالرحیم اباذری؛ علی احمدی؛ اسماعیل محمدی؛ غلامرضا گلی زواره؛ مهدی احمدی؛ محمدهادی مروجی
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
1 نظر]
هنگامى که اسکندر تا ولایت ختا پیشروى کرد و به آن جا رسید، پادشاه آن جا به استقبال وى آمد و بسیار تواضع نمود و اورا به میهمانى دعوت کرد. او صبر کرد تا اسکندر بسیار گرسنه شود و آن گاه، طبقى نزد او برد که سرپوشى داشت؛ وقتى سرپوش را برداشت، دید آن ظرف پر است از لعل و یاقوت. پادشاه ختا به اسکندر گفت: بفرمایید میل کنید! اسکندر گفت: اینها را چگونه مىتوان خورد؟ پادشاه گفت: پس شما چه مىخورید؟ اسکندر گفت: از آن چه دیگران مىخورند. پادشاه گفت: پس این همه لشکرکشى و زحمت به خود و خلق رسانیدن، با آن که دو نان کفایت است، چه معنى دارد؟ اسکندر در فکر فرو رفت و گفت: راست مىگویى.
اگر چند بیفزاید از رنج گنج
همه گنج گیتى نیرزد به رنج
یقین دان که این دهر ناپایدار
نه پرورده داند، نه پروردگار
منبع: باغ دلگشا، کشکول صفا، ص138.
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
10 نظر]
روزى جحی (شخصیت فکاهی در فرهنگ اعراب) براى خرید خر به بازار رفت. مردى از او پرسید: کجا مىروى؟ گفت: «به بازار مىروم که خرى بخرم». مرد گفت: بگو انشاء الله! گفت: «وقتى خر در بازار است و زر در کیسه من، نیاز به گفتن ان شاء الله نیست». وقتى به بازار وارد شد، پولش را دزدیدند. در راه برگشت به همان فرد برخورد کرد؛ مرد پرسید: از کجا مىآیى؟! گفت: «ان شاء الله از بازار؛ ان شاء الله زرم را دزدیدند؛ ان شاء الله خرى نخریدم و دست خالى و زیان دیده به خانه بر مىگردم؛ ان شاء الله»!
در زندگی روزمره ما هم همینطوره. اما گاهی توجه نداریم .ضررهایی که از توجه نکردن به خدا می بینیم رو درک نمی کنیم. خوب گاهی اوقات خدا یه چشمه می یاد و نشون میده تا حواسمون جمع بشه.
نوشته شده توسط : مهدی احمدی
نظرات دیگران [
< lang=js>document.write(CommAr[CC++]);>
12 نظر]
درباره گلها در روایات تحقیق می کردم که یه مطلب جالب به چشمم خورد که براتون می نویسم.
تا حالا شده از خودتون بپرسین برای اولین بار به چه شکلی از شیر، ماست تهیه کردند؟ خوب سؤالات از این دست خیلی زیاده که جواب خیلی هاش رو هم نمی دونیم. اما پاسخ این سؤال رو بشنوید:
در ایران ، کردستان ، گیاهی رشد می کند که فارسی آن علف ماست بوده و اهالی محل به آن یوغورت اوتی می گویند. شیره این گیاه، شیر را منعقد کرده و تبدیل به ماست می کند و ماستی که با این گیاه تهیه شود، به مراتب مفیدتر، خوشبوتر و خوشمزه تر خواهد بود. در این ماست، اکسیر طول عمر به مراتب بیشتر از ماست معمولی است.
منبع: زبان خوراکیها، جلد سوم، دکتر غیاث الدین جزایری، ص 142. انتشارات امیرکبیر
یک روزیه مورچه میره حموم دیگه درنمیادبیرون اگه گفتی کجا بوده؟؟؟؟چسبیده بود به صابون | ||
اصفهانیه داشته خرما پخش می کرده یه نفر می یاد یه مشت خرما بر می داره اصفهانیه میگه دادا یهنفر مرده اتوبوس که چپ نکردست | ||
35 + 7 - 15 × 58 / 31 نه خیر هر جور حساب میکنم توآدم بشو نیستی | ||
به یه نفر میگن داری پدر میشی گفت به زنم نگید میخوام غافلگیرش کنم. | ||
بعد ازمدتی آپدیت نشدن شعری که برای هجوپیر مغان گفته شده و حساسیتی که به وبلاگ پیرمغان دارم باعث شد ضمن انعکاس آن مثنوی و جواب جناب حضرت پیر مغان به گوینده مثنوی وعده سخنی در خور بدهم و .......
فغان با تو گویم که ناخوانده ای ---------------------------------- نزاییده مادر که خواهد مرا | ||
یادواره مهندسی بسی رنج بردم در این سال سی / که مدرک بگیرم زبد شانسی نشد، دادم از کف همه زندگی / نهادم به سر افسر بندگی نبودم اوائل چنین ناتوان / ببودم به سر موی و بودم جوان نه تن خسته و ناتوان بودمی / نه اینگونه نامهربان بودمی نه اهریمنی طینتی داشتم / نه بر خوی بد عادتی داشتم کنون بشنوید اینکه بیچاره من / چنان گشتهام اینچنین اهرمن بود شرح احوال من بس دراز / ولی قطره آن گویم از بحر، باز به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودی چو من درسخوانی به دهر به کنکور در رزم کنکوریان / زدم تستها را یکی در میان به کف آمدم رتبهای زیر صد / نیارد چو من رتبه کس تا ابد خیالم که دیگر مهندس شدم / نبودم خبر زینکه مفلس شدم به خود وعدهای نیک دادم همی / که چون در خط درس افتادمی بیابم اگر صد هزاران کتاب / زنم از خوراک و میرم ز خواب چنانش بخوانم به روزانه شب / که خود گردم از کار خود در عجب ولیکن چو پایم بدینجا رسید / نبیند دو چشمت که چشمم چه دید به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به یک روزه هفتاد بار به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردی نهاد چو دادندمی صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق چنان بی کس و خسته ماندم به صف / که رست از کف کفش مخلص علف پس از آن چو دیگر به صف ماندگان / به یک نمره گشتم من از بندیان بماند، پس نمرهای گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم به خود گفتم این زندگی بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است گذشتم از آن فکر پیشینهام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام به من چه که دیگر کسان چون کنند / به من چه، چه در کار گردون کنند به من چه فلانی دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است گذشتم از آن فکر پیشینهام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام که دانش چراغ ره آدم است / کلید در گنج این عالم است چو فرصت غنیمت شمارم کنون / مرا علم و دانش شود رهنمون پس از آن به مکتب نهادم چو پا / ز یک درب چوبی بسی بی صدا به رزم اندر آمد یکی اوستاد / بگفتا شکاری به دام اوفتاد بچرخید و گردید و غرید و گفت / در این پهنه یکدم نشاید که خفت که من دکترا از فلان کشورم / یل سر سپاه فلان کشورم کنون گفته باشم به آغاز درس / ز کس گر نترسی، ز مخلص بترس بگفتم که درست بسی ساده است / کدامین خر ز درست افتاده است؟ بگفتا که درسم بسی مشکل است / خیالات تو ای جوان باطل است چنانت بکوبم به گرز گران / که پولاد کوبند آهنگران پس از آن سخنها و آن سرگذشت / دوماهی چو از آن سخنها گذشت ریاضی یکم نمره بر شیشه زد / هزاران غمم تیشه بر ریشه زد علومی چو بر بنده لشکر کشید / سپاه معارف به دادم رسید یکی بیست بگرفتم از ریشهها / نشد کارگر زخم آن تیشهها پس از آن معارف ز من قهر کرد / دهانم ز تلخی چنان زهر کرد به تالار و در گرمی ماه تیر / بیامد ز در اوستادی چو شیر بگفتا که در رزم نام آوران / بدان، خوان اول بود امتحان فراهم شد از جمع ما لشگری / یکی پهلوانتر از آن دیگری اتودها کشیده همه از نیام / که باید نمودن به دشمن قیام چو آمد فرود آن یل از پشت زین / ببست افسار رخش خود بر زمین کشید از نیامش سوالات را / بگفتا که حل کن محالات را سپه را به یک غرش آرام کرد / یلان را چنان اسب خود رام کرد بگفتا که درسم بسی ساده است؟! / کدامین کس از درسم افتاده است؟! کنون گر توانی برو بچهجان / به فنی زبندم تو خود را رهان نشستم چنان سنگ بر صندلی / به خود گفتمی اینکه ول معطلی برو فکر دیگر بکن این جوان / مگر ترم دیگر شوی پهلوان شدم بر خر نحس شیطان سوار / دو صد حیله را چون نمودم قطار به یک روزه صدها گواهی بکف / به ظاهر پریشان و در دل شعف بگفتم که من موقع امتحان / ببودم به بستر بسی ناتوان که رحمی کن ای پهلوان رهنما / بیا بر من اکنون تو راهی نما کنون تا نیفتم به حال نزار / برونم کش از پهنه کارزار دو ترمی در این نابرابر نبرد / دگر از چه آرم سرت را به درد هزاران کلک را زدم بیش و کم / که شاید برون آیم از پنچ و خم رهی پرفراز و خم اندر خم است / در این ره هزاران چو من رستم است یکیشان به رخش و یکی مرده رخش / یکی با درفش و یکی بی درفش هر اینک در اندیشه کارزار / مگر آخر آید غم روزگار | ||
کراوات و تهاجم فرهنگی آن: برخلاف آنچه اکثر مردم فکر می کنند، کلمه کراوات، با آنکه در آن What دارد ولی بههیچوجه یک جمله پرسشی نبوده و معنی آن «ناشنوایان چی چی؟» نمیباشد. ?کراوات درغروب یکی از روزهای سرد سال 1812 میلادی (حدودای 6 و 7 ) توسط " جرج کراوات " کشف شد و هنوز هم ادامه دارد! اما کراوات پارچهای بود که دور گردن میچرخاندند و از زیر گردن آویزان می کردند. چراشو خدا میدونه! کراوات که در فرهنگستان پارسی به آن «دراز آویز زینتی» میگویند، تا حدودی بیانگر نحوه تفکر افرادی است که آنرا بر گردن خود میبندند. ریشه اینکلمه از: «کلاوات، کلافات،کلافات، کلافهها، کلافه شدم، خفهام کردی، این چیه دور گردنم انداختی؟» برگرفته شده که خود بیانگر معنی و نحوه استفاده آن میباشد. کراواتها اولاش تهاجم فرهنگی نبودند. بعداها یواش یواش تهاجمشان بیشترتر شد! بعضی از کراواتها خیلی دیگه شورش رو در آوردهاند و خیلی تهاجم فرهنگی هستند. . |
آمریکا و همسویان غربی اش، مقاومت زیادی در برابر سیاست خارجی دولت نهم به خرج می دهند؛ آنها، مدام علیه ایران موضع می گیرند، کشورمان را متهم به تروریستم و تلاش برای دستیابی به سلاح های اتمی می کنند، بر طبل تحریم می کوبند و از حمله نظامی به ایران سخن می گویند و ... .
هر چند همه این هجمه ها در پوشش انتقاد از برنامه هسته ای ایران صورت می گیرد ولی اگر در رویکردهای سه سال اخیر دستگاه دیپلماسی ایران بی طرفانه و منصفانه تعمق کنیم، درخواهیم یافت که ریشه همه این فشارها، در انقلابی است که در سیاست خارجی ایران رخ داده است.
تا پیش از این، سیاست خارجی ایران، مبتنی بر ایفای نقش "پسر خوب مدرسه جهان" بوده است، مدرسه ای که مدیر و ناظمش، آمریکا و برخی کشورهای اروپایی بودند و بقیه، در حکم بچه مدرسه ای بودند که می بایست امر و نهی "بزرگان" را اطاعت کنند والا سروکارشان با چوب تنبیه بود!
شاید در مقطع پیشین سیاست خارجی ایران، چنین تعریفی از نقش کشورمان در جهان بر این پایه این استوار بود که چون در دنیا علیه ما بسیار تبلیغ شده است، می بایست با ارائه چهره ای آرام و مهربان از خود، نسبت به تصحیح نگاه جهانیان به ایران اقدام نماییم.
هر چند این استدلال، دلنشین است اما هنگامی می تواند مثمر ثمر باشد که یک نظام منطقی و عقلانی بر مناسبات جهانی حاکم شود والا در شرایطی که قدرتمندان جهان، همانند گرگ هایی در انتظار بره شدن کشورها برای دریدنشان هستند، نتیجه چنین رویکردی ، جری شدن دیگران برای تجاوز و تعدی است ولاغیر.
تجربه سیاست خارجی گذشته ایران نیز این مدعا را ثابت کرد.
نگاهی به پرونده هسته ای ایران نشان می دهد که با کوتاه آمدن های ایران از حقوق خویش در موضوع هسته ای، غربی ها به جای قدر دانستن این همراهی ها، خواسته های بیشتری را مطرح کردند. ابتدا آنها از ایران خواستند صرفا برای مدت کوتاهی غنی سازی را تعلیق کند. آنها گفتند که این تعلیق صرفا برای نشان دادن حسن نیت است و ایران هرگاه خواست می تواند غنی سازی را از سر بگیرد.
وقتی ایران غنی سازی را تعلیق کرد، غربی ها که یک خاکریز پیشروی کرده بودند، خواستار توقف دائمی غنی سازی شدند و هنگامی که ایران تصمیم گرفت زیر نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی، غنی سازی را از سر بگیرد، تهدید به شورای امنیت شد و پس از آغاز غنی سازی، سه قطعنامه علیه کشورمان تصویب کردند.
اما این بار ورق برگشته بود و قرار نبود ایران نقش پسر خوب مدرسه جهانی را بازی کند. بلکه در دیدگاه جدید سیاست خارجی کشورمان، جهان، نه مدرسه ای با مدیر و ناظم خاص، که محله ای برای زندگی جمعی است که هر کسی حق و حقوق و جایگاه خاص خود را دارد و هیچ کدام از ساکنان این محله، حق زورگویی به دیگران و عربده کشی بر سر کوچه را ندارند.
بنابراین، برغم فشارهای غربی ها، غنی سازی ادامه یافت و در نهایت همان کشورهایی که تا قبل از رویکرد جدید ایران خواستار توقف کامل غنی سازی بودند، به جایی رسیدند که از ایران تقاضا کردند فقط برای چند روز هم که شده، ولو به بهانه تعمیر سانتریفیوژها، غنی سازی را تعلیق کند تا حیثیت ابرقدرتی آنها خدشه دار نشود که البته ایران، زیر بار این خواسته فراقانونی هم نرفت.
در سیاست خارجی نوین، ایران دیگر خود را در جایگاه متهمی که باید پاسخگوی اتهامات غرب باشد، نمی بیند.
روزگاری بین ایران و اروپا، مذاکراتی در جریان بود که به گفت و گوهای انتقادی موسوم شده بود. در آن گفت و گوها، اروپایی ها، مدام به ایراد اتهام علیه ایران می پرداختند و ما همانند متهمانی که ناگزیر به پاسخ هستیم، می کوشیدیم با جواب هایی، دل آنها را به دست بیاوریم.
ولی اینک، سیاست خارجی ایران، نه تنها بر پایه جوابگو بودن در برابر غرب استوار نیست ، بلکه این جسارت در مجموعه دیپلماسی ایران پدید آمده است که خود به ایراد اتهام و طرح سوال بپردازد.
هر چند غربی ها نیز در پاسخ گویی به ایران، مقاومت خواهند کرد ولی این فرصت نیز از آنها گرفته می شود که تمام انرژی خود را صرف طرح سوال از ما کنند.
سیاست خارجی ایران در طول چند سال گذشته، همچنین معطوف به نقد نظام ناعادلانه جهانی از جمله ساختار نامتوازن شورای امنیت و پیکره قدیمی سازمان ملل شده است.
براستی که رمضان نامیده شد زیرا گناهان را ازبین می برد.
(منبع:میزان الحکمه،ج?،ص???،حدیث ???? )
امام موسی کاظم (ع):
ولایت على(ع) در کتابهاى همه پیامبران ثبت شده است و هیچ پیامبرى مبعوث نشد، مگر با میثاق نبوت محمد(ص) و امامت على(ع)
سفینة البحار، ج 2، ص 691
هرکس بدون دانستن احکام دین به سوداگری پردازد درگرداب رباخواری افتد.
(نهج البلاغه-حدیث???)
نگاه کردن به پدر و مادر ، همچون نگاه کردن به خانه ی خدا عبادت است . ( امام صادق )
اگر چیز ناروایی از دوستت شنیدی و او انکار کرد ، از او بپذیر ، این به منزله ی توبه ی اوست . ( امام صادق )
بهترین شما کسانی هستند که متواضع ترند و زنان خود را بیشتر اکرام میکنند . ( فاطمه زهرا س)
کسی که زبان خود را از ریختن آبروی مردم نگه دارد ، خداوند در قیامت لغزش های او را می بخشد ( پیامبر لسلام که درود خداوند بر او و خاندانش باد )
خداوندازبنده خشنود میشود باینکه غذابخورد وخداراسپاس گزارد،
یاآب بیاشامدوخداراسپاس گزارد.
(نهج الفصاحه)
بزرگترین عیب آن بود که چیزی را زشت انگاری که خود به همانند آن گرفتاری.
(از نهج البلاغه)
فقیه کامل کسی است که مردم رااز آمرزش خدامایوس نسازدو ازمهربانی او ناامیدشان نکند وازعذاب ناگهانی وی ایمنشان ندارد.
(نهج البلاغه-ترجمه دکترسیدجعفرشهیدی)
هماناخداوندمتعال پس ازواقعه غدیرخم جای هیچ گونه عذر وبهانه ای درپذیرش ولایت حضرت علی (ع) باقی نگذاشته است.
(صحیفه فاطمیه-ص???)
1-پایه هاى اسلام
قال الباقر علیه السلام: بنى الاسلام على خمسة اشیاء، على الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایه.
امام باقر علیه السلام فرمود:
اسلام بر پنج چیز استوار است، برنماز و زکات حج و روزه و ولایت (رهبرى اسلامى).
فروع کافى، ج 4 ص 62، ح 1
2-فلسفه روزه
قال الصادق علیه السلام: انما فرض الله الصیام لیستوى به الغنى و الفقیر.
امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند روزه را واجب کرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنى و فقیر) مساوى گردند.
من لا یحضره الفقیه، ج 2 ص 43، ح 1
3-روزه آزمون اخلاص
قال امیرالمومنین علیه السلام: فرض الله ... الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق
امام على علیه السلام فرمود:
خداوند روزه را واجب کرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید.
نهج البلاغه، حکمت 252
...ادامه متن در ویژه نامه ماه خدا